.






















love b love

غصــه نخــور ؛ کنــار آمـده ام بـا نبـودنت . . . خیلـی که دلـم بگیـرد ،
گریـه میکنـم

ﺭﻓﺘﻨِﺖ.... .ﻧﺒﻮﺩنت.. ...ﻧﺎﻣﺮﺩﯾﺖ
ﻫﯿﭽﮑﺪﻭﻡ ﻧﻪ ﺍﺫﯾﺘﻢ ﮐﺮﺩ,ﻧﻪ ﻭﺍﺳﻢ ﺳﻮﺍﻝ
ﺷﺪ.....ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺑﻐﺾ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﻔﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ...ﭼﻪ
ﺟﻮﺭﯼ ﻧﮕﺎﺕ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻣﻨﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ؟؟؟

 

نوشته شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:,ساعت 21:53 توسط sasan| |

من منتظرت شدم ولی در نزدی / بر زخم دلم گل معطر نزدی

گفتی که اگر شود می آیم اما / مرد این دل و آخرش به او سر نزدی

نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:,ساعت 7:0 توسط sasan| |

محبت به نامرد ، كردم بسی محبت نشاید به هر نا كسی

تهی دستی و بی كسی درد نیست كه دردی چو دیدار نامرد نیست

به نامردمان مهر كردم بسی نچیدم گل مردمی از كسی
بسا كس كه از پا در افتاده بود سراسر توان را زكف داده بود
به حیلت گری خنجر از پشت زد بخونم ز نامردی انگشت زد

نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت 14:47 توسط sasan| |

مچاله کن ، بشکن ، بند بزن ، خط بزن ، خلاصه راحت باش

ارث پدرت نیست ، دل تنهای من است

مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم / با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی / شاید او حتی بگوید لایق من نیستی
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم / گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم

 

نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت 14:40 توسط sasan| |

کجایی ای رفیق نیمه راهم

که من در چاه شب های سیاهم

نمی بخشد کسی جز غم پناهم

نه تنها از تو نالم از خدا هم

این دلی که شکستی مال من نبود

خیلی وقت پیش تقدیم به تو شد

خوشحالم چون حالا میتونم جای دل سنگ بذارم تو ســ ــینه

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:17 توسط sasan| |

چقدر سخته
دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که
یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده

 

نوشته شده در چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:57 توسط sasan| |

هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم

ببین این دیوار لامروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد

خوش به حال تو که خودت را راحت کردی

یک خط کشیدی تنها ، آن هم روی من

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:29 توسط sasan| |

نیستی همنفسم سهم دلم بی کسیه

تنهایی پر از غم و حسرت و دلواپسیه

بی تو این زنده بودن زندگی محسوب نمیشه

زخم رو قلب شکسته ام تا ابد خوب نمیشه

نوشته شده در سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:9 توسط sasan| |

من به زنجیر وفای تو اسیرم چه کنم

گر نیایی به خدا بی تو بمیرم چه کنم

در هوای غم عشق تو ز خود بی خبرم

که من از عشق تو محتاج و فقیرم چه کنم

 

نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:6 توسط sasan| |

درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند

معنی کور شدن را گره ها میفهمند

سخت است بالا بروی ساده بیای پایین

قصه ی تلخ مرا سرسره ها میفهمند

یک نگاهت به من آموخت که درحرف زدن

چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند

 

نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:1 توسط sasan| |

بی وفایی کن وفایت میکنند با وفا باشی خیانت میکنند
مهربانی گر چه آیینه ی خوشیست مهربان باشی رهایت میکنند

نوشته شده در شنبه 4 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:26 توسط sasan| |

در تمام لحظه هایم
تکرار می شوی اما
تکراری نمی شوی

 

نوشته شده در شنبه 4 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:14 توسط sasan| |

چقدر سخته آدم واسه تنها ستاره ش بره آسمون, اما تا برسه صبح بشه!

هیچ گاه به کوچه بن بست ناسزا نگو
رنج بن بست بودن، برای کوچه کافی است

ای مــتــرســکـــــ ! آنقدر دست‌هایت را باز نکن ، کسی‌ تو را در آغوش
نمی‌‌گیرد ، ایــســتــادگــی هــمــیــشــه تــنــهــایــی‌ مــیــاورد

هرگز به پایان فکر نکن زیرا لذت داشتن را از تو می گیرد. بگذار تا پایان نیز همانند آغاز تو را غافلگیر کند.


نوشته شده در جمعه 3 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:9 توسط sasan| |

دلم گرفت از آسمون، هم از زمین هم از زمون
تو زندگیم چقدر غمه، دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون دست رفاقت نمی دم

 

نوشته شده در جمعه 3 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:1 توسط sasan| |

بنـــد دلـــم را
به بند کفـــش هایت گـــره زده بودم
که هر جـــا رفتـی
دلــم را با خود ببری
غــــافل از اینکه
تو پـــا برهنـــه می روی

نوشته شده در جمعه 3 شهريور 1391برچسب:,ساعت 22:51 توسط sasan| |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

طراح : sasan tabasi